Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . بازی کردن
2 . نقش بازی کردن
3 . نواختن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
spielen
/ˈʃpiːlən/
فعل ناگذر
[گذشته: spielte]
[گذشته: spielte]
[گذشته کامل: gespielt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
بازی کردن
مترادف و متضاد
ein Spiel machen
sich mit Spielen beschäftigen
1.Die Kinder haben gespielt.
1. بچهها بازی کردند.
2.Die Kinder spielen draußen.
2. بچهها بیرون بازی میکنند.
3.Fußballspielen ist sein Hobby.
3. فوتبال بازیکردن تفریح او است.
4.Wir haben einen großen Garten, da können die Kinder spielen.
4. ما حیاط بزرگی داریم، آنجا بچهها میتوانند بازی کنند.
mit etwas (Dat.) spielen
با چیزی بازی کردن
Die Kinder spielen mit dem Ball.
بچهها با توپ بازی میکنند.
2
نقش بازی کردن
بازی کردن، اجرا کردن
مترادف و متضاد
aufführen
darstellen
Theater spielen
تئاتر بازی کردن
Sie hat schon als Schülerin Theater gespielt.
او از زمان دانشآموزی تئاتر بازی میکرد.
eine Rolle spielen
یک نقش بازی کردن
Das Leben ist ein Theater, in dem jeder eine Rolle spielt.
زندگی تئاتری است که در آن هر کسی نقشی بازی میکند.
3
نواختن
(ساز) زدن
ein Instrument spielen
یک ساز نواختن
1. Marie spielt seit zwei Jahren Klavier.
1. "ماریا" از دو سالگی پیانو مینواخت.
2. Spielen Sie ein Instrument?
2. آیا سازی میزنی؟
تصاویر
کلمات نزدیک
spieleabend
spielbank
spiel
spiegelverkehrt
spiegelung
spielen sie schach?
spielend
spieler
spielerei
spielergebnis
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان