[اسم]

das Viertel

/ˈfɪʁtəl/
قابل شمارش خنثی
[جمع: Viertel] [ملکی: Viertels]

1 ربع یک‌چهارم

  • 1.Es ist Viertel nach sieben.
    1. ساعت یک ربع بعد از هفت است. [ساعت هفت و ربع است.]
  • 2.Ich konnte von dieser riesigen Pizza nur ein Viertel essen.
    2. من توانستم فقط یک‌چهارم از این پیتزای بزرگ را بخورم.

2 محله منطقه

  • 1.In meinem Viertel wohnen viele verrückte Leute.
    1. در محله من آدم‌های دیوانه زیادی زندگی می‌کنند.
  • 2.Wir wohnen in einem schönen Viertel.
    2. ما در یک محله زیبا زندگی می‌کنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان