[فعل]

zerbrechen

/ʦɛɐ̯ˈbʀɛçn̩/
فعل بی قاعده فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: zerbrach] [گذشته: zerbrach] [گذشته کامل: zerbrochen] [فعل کمکی: haben ]

1 شکستن خرد شدن

  • 1.Die Vase fiel vom Regal und zerbrach.
    1. گلدان از روی قفسه افتاد و شکست.
  • 2.Ich habe aus Versehen eine Tasse zerbrochen.
    2. من اشتباهی یک فنجان را شکستم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان