Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . شکستن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
zerbrechen
/ʦɛɐ̯ˈbʀɛçn̩/
فعل بی قاعده
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: zerbrach]
[گذشته: zerbrach]
[گذشته کامل: zerbrochen]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
شکستن
خرد شدن
1.Die Vase fiel vom Regal und zerbrach.
1. گلدان از روی قفسه افتاد و شکست.
2.Ich habe aus Versehen eine Tasse zerbrochen.
2. من اشتباهی یک فنجان را شکستم.
تصاویر
کلمات نزدیک
zerbersten
zerbeißen
zepter
zeppelin
zentrum
zerbrechlich
zerbrechlichkeit
zerbrochen
zerbröckeln
zerdrücken
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان