Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . خرد کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
zerhacken
/t͡sɛɐ̯ˈhakn̩/
فعل گذرا
[گذشته: zerhackte]
[گذشته: zerhackte]
[گذشته کامل: zerhackt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
خرد کردن
ریز کردن
مترادف و متضاد
zerkleinern
zerteilen
1.Meine Aufgabe war es, Holzstücken zu zerhacken.
1. کار من این بود که تکههای چوب را خرد کنم.
2.Sie brauchte fünf Minuten, um den Knoblauch zu zerhacken.
2. او برای خردکردن سیر پنج دقیقه نیاز داشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
zergehen
zerfressen
zerfließen
zerfleischen
zerfetzen
zerhauen
zerkleinern
zerknautschen
zerknirscht
zerknittern
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان