[فعل]

zergehen

/t͡sɛɐ̯ˈɡeːən/
فعل ناگذر
[گذشته: zerging] [گذشته: zerging] [گذشته کامل: zergangen] [فعل کمکی: sein ]

1 آب شدن حل ‌شدن، ذوب شدن

مترادف و متضاد schmelzen sich auflösen
  • 1.Der Schnee zergeht in der Sonne.
    1. برف زیر خورشید آب می‌شود.
  • 2.Lassen Sie die Tablette in Wasser zergehen.
    2. بگذارید قرص در آب حل شود [قرص را در آب حل کنید].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان