[فعل]

zerfallen

/t͡sɛɐ̯ˈfalən/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته: zerfiel] [گذشته: zerfiel] [گذشته کامل: zerfallen] [فعل کمکی: haben ]

1 فروریختن فروپاشیدن

مترادف و متضاد auseinanderfallen einbrechen
  • 1.Das alte Bauwerk zerfällt immer mehr.
    1. این بنای قدیمی همواره دارد فرو‌ می‌ریزد.
  • 2.Das Gebäude ist so alt, dass es allmählich zerfällt.
    2. این ساختمان آنقدر قدیمی است که به‌تدریج دارد فرو می‌ریزد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان