[فعل]

zittern

/ˈʦɪtɐn/
فعل ناگذر
[گذشته: zitterte] [گذشته: zitterte] [گذشته کامل: gezittert] [فعل کمکی: haben ]

1 لرزیدن

مترادف و متضاد beben zucken
  • 1.Der Junge zittert vor Kälte.
    1. پسر از سرما می‌لرزد.
  • 2.Was ist denn los? Du zitterst ja am ganzen Körper.
    2. چه اتفاقی افتاده‌است؟ تمام بدنت که دارد می‌لرزد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان