Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . تماشاگر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
der Zuschauer
/ˈʦuːˌʃaʊ̯ɐ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Zuschauer]
[ملکی: Zuschauers]
[مونث: Zuschauerin]
1
تماشاگر
1.Die modernen Theaterstücke haben wenig Zuschauer.
1. نمایش های تئاتر مدرن تماشاگر کمی دارند.
2.Liebe Zuschauer, wir wünschen Ihnen gute Unterhaltung.
2. تماشاگران عزیز، ما برای شما تفریح خوبی را آرزو میکنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
zuschauen
zusatzinformation
zusatz
zusammenwohnen
zusammenstoßen
zuschauerzahl
zuschicken
zuschieben
zuschlag
zuschlagen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان