Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پیروی کردن
2 . تحمل کردن
3 . (پایدار) ماندن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to abide
/əˈbaɪd/
فعل ناگذر
[گذشته: abode]
[گذشته: abode]
[گذشته کامل: abode]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پیروی کردن
وفادار ماندن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رعایت کردن
formal
old use
مترادف و متضاد
adhere
obey
flout
reject
1.Senator Ervin abided by his promise not to allow demonstrations in the committee room.
1. سناتور "اروین" به قول خود مبنی بر اینکه اجازه ندهد تجمعات در اتاق کمیته برگزار نشود، وفادار ماند.
2.The team decided unanimously to abide by the captain's ruling.
2. اعضاء تیم یکپارچه تصمیم گرفتند که به فرماندهی کاپیتان وفادار بمانند.
2
تحمل کردن
formal
old use
مترادف و متضاد
bear
tolerate
withstand
1.My mother cannot abide dirt and vermin.
1. مادرم نمیتواند گرد و خاک و موجودات موذی را تحمل کند.
3
(پایدار) ماندن
ایستادگی کردن
formal
old use
مترادف و متضاد
continue
persist
remain
disappear
fade
1.At least one memory will abide.
1. حداقل یک خاطره (پایدار) خواهد ماند.
تصاویر
کلمات نزدیک
abidance
abid
abhorring
abhorrently
abhorrent
abide by
abiding
abies
abietic
ability
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان