Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . لغو کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to abolish
/əˈbɑlɪʃ/
فعل گذرا
[گذشته: abolished]
[گذشته: abolished]
[گذشته کامل: abolished]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
لغو کردن
منسوخ کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
معدوم کردن
فسخ کردن
formal
مترادف و متضاد
cancel
end
put an end to
revoke
create
retain
1.My school has abolished final exams altogether.
1. مدرسه من کلاً امتحانات پایان سال را لغو کردهاست.
2.The death penalty has recently been abolished in our state.
2. حکم اعدام اخیراً در ایالت ما لغو شدهاست.
3.We abolished numerous laws that didn't serve any purpose in this decade.
3. ما قوانین بیشماری که دیگر در این دهه کارآیی نداشتند را منسوخ کردیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
abode
aboard
abo
abnormous
abnormity
abolished
abolishment
abolition
abolitionism
abolitionist
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان