Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پرهیز کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to abstain
/əbˈsteɪn/
فعل ناگذر
[گذشته: abstained]
[گذشته: abstained]
[گذشته کامل: abstained]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پرهیز کردن
خودداری کردن، امتناع کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پرهیز داشتن
امتناع کردن
مترادف و متضاد
avoid
refrain
1.Benjamin abstained from wine.
1. "بنجامین" از (نوشیدن) شراب پرهیز کرد.
2.she intends to abstain from sex before marriage.
2. او قصد دارد از مقاربت قبل از ازدواج پرهیز کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
absquatulate
absorptive
absorption
absorbingly
absorbing
abstainer
abstemious
abstemiously
abstention
absterge
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان