[فعل]

to abstain

/əbˈsteɪn/
فعل ناگذر
[گذشته: abstained] [گذشته: abstained] [گذشته کامل: abstained]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پرهیز کردن خودداری کردن، امتناع کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پرهیز داشتن امتناع کردن
مترادف و متضاد avoid refrain
  • 1.Benjamin abstained from wine.
    1. "بنجامین" از (نوشیدن) شراب پرهیز کرد.
  • 2.she intends to abstain from sex before marriage.
    2. او قصد دارد از مقاربت قبل از ازدواج پرهیز کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان