[اسم]

access

/ˈæk.ses/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دسترسی اجازه (برای داخل شدن)

معادل ها در دیکشنری فارسی: دسترس
مترادف و متضاد admission admittance entrance entry
access to something
دسترسی به چیزی
  • 1. The only access to the island is by boat.
    1. تنها (راه) دسترسی به جزیره از طریق قایق است.
  • 2. The system has been designed to give the user quick and easy access to the required information.
    2. سیستم به گونه‌ای طراحی شده که به کاربر دسترسی سریع و آسان به اطلاعات بدهد.
to get access to ...
دسترسی داشتن به چیزی
  • You need a password to get access to the computer system.
    شما برای دسترسی داشتن به سیستم کامپیوتری به رمز ورود نیاز دارید.
to have access
دسترسی داشتن
  • Students must have access to good resources.
    دانش‌آموزها باید به منابع خوب دسترسی داشته باشند.
disabled access
(راه) دسترسی معلولین
Internet access
دسترسی به اینترنت
[فعل]

to access

/ˈæk.ses/
فعل گذرا
[گذشته: accessed] [گذشته: accessed] [گذشته کامل: accessed]

2 دسترسی داشتن دست یافتن، دسترسی پیدا کردن

مترادف و متضاد gain obtain retrieve
to access something
به چیزی دسترسی داشتن
  • You can access the files over the Internet.
    می‌توانی از طریق اینترنت به پرونده‌ها دسترسی داشته باشی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان