Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دسترسی
2 . دسترسی داشتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
access
/ˈæk.ses/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دسترسی
اجازه (برای داخل شدن)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دسترس
مترادف و متضاد
admission
admittance
entrance
entry
access to something
دسترسی به چیزی
1. The only access to the island is by boat.
1. تنها (راه) دسترسی به جزیره از طریق قایق است.
2. The system has been designed to give the user quick and easy access to the required information.
2. سیستم به گونهای طراحی شده که به کاربر دسترسی سریع و آسان به اطلاعات بدهد.
to get access to ...
دسترسی داشتن به چیزی
You need a password to get access to the computer system.
شما برای دسترسی داشتن به سیستم کامپیوتری به رمز ورود نیاز دارید.
to have access
دسترسی داشتن
Students must have access to good resources.
دانشآموزها باید به منابع خوب دسترسی داشته باشند.
disabled access
(راه) دسترسی معلولین
Internet access
دسترسی به اینترنت
[فعل]
to access
/ˈæk.ses/
فعل گذرا
[گذشته: accessed]
[گذشته: accessed]
[گذشته کامل: accessed]
صرف فعل
2
دسترسی داشتن
دست یافتن، دسترسی پیدا کردن
مترادف و متضاد
gain
obtain
retrieve
to access something
به چیزی دسترسی داشتن
You can access the files over the Internet.
میتوانی از طریق اینترنت به پروندهها دسترسی داشته باشی.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
acceptance
acceptable
accept
accentuate
accent
access provider
access road
accessible
accessorize
accessory
کلمات نزدیک
acceptor
accepting
accepted
acceptation
acceptant
access course
access road
access the internet
accessibility
accessible
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان