Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . متهم کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to accuse
/əˈkjuz/
فعل گذرا
[گذشته: accused]
[گذشته: accused]
[گذشته کامل: accused]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
متهم کردن
مقصر دانستن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
به کسی اتهام وارد کردن
متهم کردن
مترادف و متضاد
charge
absolve
to accuse somebody of something
کسی را متهم به چیزی کردن
to accuse somebody of murder/a crime
کسی را متهم به قتل/جرم کردن
to accuse somebody of doing something
کسی را متهم به انجام کاری کردن
She accused him of lying.
او، او را متهم به دروغ گفتن کرد.
to be accused of something
متهم به چیزی بودن/شدن
He was accused of murdering his wife's lover.
او متهم به کشتن معشوقه همسرش شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
accusatory
accusative
accusation
accusal
accusable
accused
accuser
accusing
accusingly
accustom
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان