[اسم]

achievement

/əˈtʃiːv.mənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دستاورد موفقیت

معادل ها در دیکشنری فارسی: دستاورد موفقیت
مترادف و متضاد accomplishment
  • 1.An Olympic silver medal is a remarkable achievement for such a young athlete.
    1. یک مدال نقره المپیک دستاوردی چشمگیر برای چنین ورزشکار جوانی است.
  • 2.It gives you a sense of achievement if you actually make it to the end of a very long book.
    2. اگر بتوانید به پایان یک کتاب طولانی برسید، به شما احساس موفقیت دست می‌دهد.

2 دست‌یابی حصول

معادل ها در دیکشنری فارسی: احراز استحصال دستیابی نیل
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان