[اسم]

action

/ˈæk.ʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اقدام قانونی اقامه دعوا

  • 1.An action is being brought against the magazine that published the article.
    1. اقدامی قانونی علیه مجله‌ای که آن مقاله را منتشر کرد، دارد صورت می‌گیرد.
to take legal action
اقامه دعوا کردن
  • He is considering taking legal action against the hospital.
    او در فکر این است که علیه بیمارستان اقامه دعوا کند.

2 عمل کار

معادل ها در دیکشنری فارسی: اقدام عمل فعل کردار کنش
course of action
شیوه عمل
  • What do you think is the best course of action?
    فکر می‌کنید بهترین شیوه عمل چیست؟
to take action
دست به کار شدن
  • We must take action before the problem gets worse.
    قبل از آنکه مشکل بدتر شود، ما باید دست به کار شویم.
consequences of actions
عواقب اعمال
  • She has to accept the consequences of her actions.
    او باید عواقب اعمالش را بپذیرد.

3 بخش مکانیکی (پیانو، اسلحه، ساعت و ...)

  • 1.the weapon has a smooth action.
    1. آن اسلحه بخش مکانیکی نرمی دارد.

4 درگیری (مسلحانه) اقدام

  • 1.He was killed during enemy action.
    1. او در طول درگیری (مسلحانه) دشمن کشته شد.
  • 2.He was reported missing in military action.
    2. گزارش شد که او در درگیری نظامی گم شده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان