[اسم]

adventure

/ədˈven.tʃər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ماجراجویی

معادل ها در دیکشنری فارسی: ماجراجویی
مترادف و متضاد quest venture
  • 1.It's a movie about the adventures of two friends traveling through Africa.
    1. داستان فیلم درباره ماجراجویی‌های دو دوست در سفر به آفریقا است.
  • 2.We got lost on the Metro - it was quite an adventure.
    2. ما در مترو گم شدیم؛ ماجراجویی کاملی بود.
a sense/spirit of adventure
حس/روحیه ماجراجویی
adventure movie/story ...
فیلم/داستان و... ماجراجویی
  • Have you seen any adventure movie lately?
    اخیرا هیچ فیلم ماجراجویی دیده‌ای؟

2 ماجرا

معادل ها در دیکشنری فارسی: ماجرا
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان