[فعل]

to afford

/əˈfɔːrd/
فعل گذرا
[گذشته: afforded] [گذشته: afforded] [گذشته کامل: afforded]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بضاعت داشتن وسع مالی داشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: وسع کسی رسیدن
مترادف و متضاد bear the expense of have the money for pay for
to afford something
بضاعت خرید چیزی را داشتن
  • Can we afford a new car?
    آیا ما بضاعت خرید یک ماشین جدید را داریم؟
to afford to do something
بضاعت انجام کاری را داشتن
  • I can't afford to buy a German car.
    من بضاعت خرید یک اتومبیل آلمانی را ندارم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان