[عبارت]

AFK

(‌away from the keyboard)
/ˌeɪ ef ˈkeɪ/

1 به دور از کیبورد

informal
  • 1.He’s going to be AFK for a few days so won’t be able to work on the project.
    1. او چند روزی دور از کیبورد خواهد بود و قادر نخواهد بود روی پروژه کار کند.
  • 2.I didn’t ignore your message—I just went AFK to get a coffee.
    2. من پیام‌هایت را نادیده نگرفتم؛ فقط دور از کیبورد بودم تا قهوه درست کنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان