Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . در شرف اجرا
2 . پیاده
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[قید]
afoot
/ɐfˈʊt/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
در شرف اجرا
در حال برنامهریزی
1.There are plans afoot to increase taxation.
1. برنامههایی برای افزایش مالیات در حال برنامهریزی هستند.
2
پیاده
1.They were forced to go afoot.
1. آنها مجبور شدند پیاده بروند.
تصاویر
کلمات نزدیک
afloat
aflame
afire
afield
aficionado
afore
aforementioned
aforesaid
aforethought
afraid
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان