[صفت]

aged

/eɪdʒd/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 -ساله [وابسته به سن]

  • 1.They've got one daughter, Isabel, aged 3.
    1. آنها یک دختر دارند، "ایزابل"، سه ساله.

2 سالخورده پیر

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیر سالمند مسن کهنسال
مترادف و متضاد elderly old young
my aged aunt
عمه پیر من
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان