Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کمک
2 . توشه
3 . ابزار
4 . کمک کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
aid
/eɪd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کمک
مساعدت، امداد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
یاری
همیاری
معاضدت
مساعدت
مدد
کمک
formal
مترادف و متضاد
assistance
help
hindrance
with/without the aid of something
با/بدون کمک چیزی
He walks with the aid of a cane.
او به کمک یک عصا راه میرود.
to come/go to somebody’s aid
به کمک کسی آمدن/رفتن
She went to the aid of a man trapped in his car.
او به کمک مردی رفت که در ماشینش گیر کرده بود.
in aid of something/somebody
برای کمک به چیزی/کسی
We’re collecting money in aid of cancer research.
ما داریم برای کمک به تحقیقات مربوط به سرطان پول جمع میکنیم.
aid agencies
سازمانهای امدادی
2
توشه
ملزومات
formal
مترادف و متضاد
abettance
cooperation
succour
1.Emergency aid was sent to the flood victims.
1. ملزومات اورژانسی برای قربانیان سیل فرستاده شد.
3
ابزار
وسیله
مترادف و متضاد
assistance
gifts
grants
1.A good dictionary can be a useful aid to understanding a new language.
1. یک فرهنگ لغت خوب میتواند ابزاری مفید برای فهم یک زبان جدید باشد.
teaching aids such as books and videos
وسایل آموزشی مانند کتاب و ویدیو
[فعل]
to aid
/eɪd/
فعل گذرا
[گذشته: aided]
[گذشته: aided]
[گذشته کامل: aided]
صرف فعل
4
کمک کردن
مساعدت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
یاری دادن
یاری رساندن
یاری کردن
یاری کردن
کمک کردن
formal
مترادف و متضاد
assist
avail
help
hinder
1.No one will aid on this matter but yourself.
1. هیچکس به غیر از خودت در این مسئله به تو کمک نخواهد کرد.
to aid in something/in doing something
به چیزی/انجام کاری کمک کردن
The new test should aid in the early detection of the disease.
تست جدید به تشخیص اولیه بیماری کمک خواهد کرد.
to aid somebody (to do something)
به کسی (در انجام کاری) کمک کردن
This feature is designed to aid inexperienced users.
این ویژگی برای کمک به کاربران کمتجربه طراحی شده است.
to aid something
به چیزی کمک کردن
Aided by heat and strong winds, the fire quickly spread.
به کمک گرما و بادهای قوی، آتش به سرعت پخش شد.
to aid somebody/something in something/in doing something
به کسی/چیزی در چیزی/انجام کاری کمک کردن
They were accused of aiding him in his escape.
آنها متهم به کمک کردن به او در فرارش شدند.
to aid somebody with something
به کسی در(باره) چیزی کمک کردن
Words will be displayed around the room to aid students with spelling.
واژهها در اطراف اتاق به نمایش درخواهند آمد تا به دانشآموزان در املا کمک کرده باشد.
تصاویر
کلمات نزدیک
ai
ahriman
ahoy
ahi
ahem
aidan
aide
aide-de-camp
aidenn
aiding
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان