[اسم]

alarm

/əˈlɑrm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آژیر

معادل ها در دیکشنری فارسی: آژیر شماطه‌دار
مترادف و متضاد siren warning sound
a car alarm
آژیر اتومبیل (دزدگیر)

2 ساعت زنگدار ساعت کوکی

معادل ها در دیکشنری فارسی: ساعت زنگ‌دار
مترادف و متضاد alarm clock
an old alarm
یک ساعت زنگدار قدیمی

3 هراس دلهره

معادل ها در دیکشنری فارسی: هول
مترادف و متضاد fear panic
  • 1.He heard a noise, and jumped out of bed in alarm.
    1. او صدایی شنید و (با) دلهره از تخت بیرون پرید.
[فعل]

to alarm

/əˈlɑrm/
فعل گذرا
[گذشته: alarmed] [گذشته: alarmed] [گذشته کامل: alarmed]

4 هراساندن نگران کردن

  • 1.The noise alarmed the bird and it flew away.
    1. آن صدا پرنده را هراساند و آن پرواز کرد (و رفت).
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان