Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دائمالخمر
2 . الکلی
3 . دائمالخمر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
alcoholic
/ˌæl.kəˈhɑ.lɪk/
قابل شمارش
1
دائمالخمر
مترادف و متضاد
inebriating
intoxicating
1.My father is an alcoholic.
1. پدرم یک دائمالخمر است.
[صفت]
alcoholic
/ˌæl.kəˈhɑ.lɪk/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more alcoholic]
[حالت عالی: most alcoholic]
2
الکلی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
الکلی
الکلی
1.He ordered an alcoholic beverage.
1. او یک نوشیدنی الکلی سفارش داد.
3
دائمالخمر
الکلی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مشروبخور
1.His alcoholic daughter was the cause of his anxiety.
1. دختر دائمالخمرش، دلیل اضطراب او بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
alcohol
alcmene
alchemy
alchemist
alchemical
alcoholism
alcoholmeter
alcopop
alcove
aldebaran
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان