[قید]

all over

/ɔl ˈoʊvər/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 همه‌جا سرتاسر

معادل ها در دیکشنری فارسی: همه جا سرتاسر سراسر سربه‌سر
مترادف و متضاد everywhere
all over someplace
سرتاسر جایی
  • 1. Snow is falling all over the country.
    1. برف دارد در سرتاسر کشور می‌بارد.
  • 2. Soon the news was all over town.
    2. به‌زودی اخبار سرتاسر شهر پخش شده بود.
  • 3. They've traveled all over the world.
    3. آنها به سرتاسر دنیا سفر کرده‌اند.
to look all over for something
همه‌جا را دنبال چیزی گشتن
  • I've looked all over for it.
    همه‌جا را دنبالش گشته‌ام.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان