Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . همهجا
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[قید]
all over
/ɔl ˈoʊvər/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
همهجا
سرتاسر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
همه جا
سرتاسر
سراسر
سربهسر
مترادف و متضاد
everywhere
all over someplace
سرتاسر جایی
1. Snow is falling all over the country.
1. برف دارد در سرتاسر کشور میبارد.
2. Soon the news was all over town.
2. بهزودی اخبار سرتاسر شهر پخش شده بود.
3. They've traveled all over the world.
3. آنها به سرتاسر دنیا سفر کردهاند.
to look all over for something
همهجا را دنبال چیزی گشتن
I've looked all over for it.
همهجا را دنبالش گشتهام.
تصاویر
کلمات نزدیک
all of a sudden
all in all
all flights have canceled due to the snowstorm.
all eyes
all ears
all over again
all over the place
all right
all saints’ day
all set
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان