Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سفیر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
ambassador
/æmˈbæs.əd.ər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سفیر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سفیر
1.Britain's ambassador in Moscow has refused to comment.
1. سفیر بریتانیا در مسکو از نظر دادن امتناع کرد.
2.She's a former French ambassador to the United States.
2. او سفیر سابق فرانسه در ایالات متحده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
amazonian
amazon
amazingly
amazing
amazement
ambassadorial
amber
ambergris
ambidexter
ambidexterity
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان