Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کمین
2 . کمین کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
ambush
/ˈæmˌbʊʃ/
قابل شمارش
[جمع: ambushes]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کمین
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کمین
مترادف و متضاد
surprise attack
trap
1.The ambush became a tragedy for those who attempted it because they were all killed.
1. (عملیات) کمین برای افرادی که عملیات کردند تبدیل به تراژدی شد چون همگی کشته شدند.
2.The troops lay in ambush in the dense woods all through the night.
2. سربازان تمام شب را در جنگل انبوه کمین کرده بودند.
[فعل]
to ambush
/ˈæmˌbʊʃ/
فعل گذرا
[گذشته: ambushed]
[گذشته: ambushed]
[گذشته کامل: ambushed]
صرف فعل
2
کمین کردن
غافلگیرانه حمله کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کمین کردن
1.The guerrillas ambushed them near the bridge.
1. نیروهای چریکی نزدیک پل غافلگیرانه به آنها حمله کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
ambulance chaser
ambulance
ambrosia
ambo
amble
ambystoma mexicanum
ameliorate
amen
america
american
کلمات نزدیک
ambuscade
ambulance
ambrosia
ambo
amblyopia
ameba
amelia
ameliorate
amelioration
amen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان