[فعل]

to animate

/ˈænɪmeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: animated] [گذشته: animated] [گذشته کامل: animated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 انیمیشن سازی کردن متحرک سازی کردن، پویانمایی کردن

2 روحیه دادن سرزنده کردن، نیرو دادن، جان بخشیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: انرژی دادن
  • 1.A smile suddenly animated her face.
    1. ناگهان لبخندی به چهره‌اش جان بخشید.
[صفت]

animate

/ˈænɪmeɪt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more animate] [حالت عالی: most animate]

3 جاندار متحرک

معادل ها در دیکشنری فارسی: جاندار ذی‌حیات ذی‌روح
formal
مترادف و متضاد inanimate
  • 1.Rocks and machines are not animate things.
    1. سنگ‌ها و دستگاه‌ها اشیای جاندار نیستند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان