Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . درخواست دادن
2 . شامل شدن
3 . مالیدن (به)
4 . به کار بردن
5 . مربوط بودن
6 . اعمال کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to apply
/əˈplɑɪ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: applied]
[گذشته: applied]
[گذشته کامل: applied]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
درخواست دادن
مترادف و متضاد
appeal
petition
put in an application
to apply for a job/passport/grant ...
درخواست کار/گذرنامه/کمک هزینه و... دادن
I've applied for a job in her company.
برای کاری در شرکت او درخواست دادم.
to apply to a company/university... (for something)
به شرکت/دانشگاه و... (برای چیزی) درخواست دادن
to apply to do something
برای انجام کاری درخواست دادن
He has applied to join the army.
او برای پیوستن به ارتش درخواست دادهاست.
2
شامل شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
صدق کردن
مترادف و متضاد
pertain
relate
to apply to somebody/something
شامل کسی/چیزی شدن
1. Prices do not apply to public holiday periods.
1. قیمتها شامل زمانهای تعطیلی عمومی نمیشود.
2. The rules apply to everybody.
2. قوانین شامل همه میشود.
3
مالیدن (به)
زدن (به)، استفاده کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مالیدن
1.Apply the cream to the infected area twice a day.
1. آن کرم را روزی دو بار به محل عفونتکرده بمالید.
4
به کار بردن
پیاده کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
استعمال کردن
to apply something (to something)
چیزی را (برای چیزی) به کار بردن
1. As a translator, he was able to apply his knowledge of foreign languages.
1. به عنوان یک مترجم، او توانست دانش زبانهای خارجیاش را (روی متن) پیاده کند.
2. The same method can be applied to other situations.
2. همین روش یکسان برای موقعیتهای دیگر نیز به کار میرود.
5
مربوط بودن
مرتبط بودن
to apply something to something
چیزی به چیزی مربوط بودن
The word ‘unexciting’ could never be applied to her novels.
واژه "حوصلهسربر" هیچوقت نمیتواند به رمانهای او مرتبط باشد.
to apply to somebody/something
به کسی/چیزی مربوط شدن
What I am saying applies only to some of you.
چیزی که دارم میگویم فقط به برخی از شما مربوط میشود.
6
اعمال کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اعمال کردن
وارد آوردن
to apply economic sanctions/political pressure
تحریمهای اقتصادی/فشار سیاسی اعمال کردن
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
applique
applier
applied scientist
applicator
applications programme
appoggiatura
appointment
appreciably
appreciate
appreciation
کلمات نزدیک
applied science
applied physics
applied mathematics
applied
application form
apply for a job
apply to colleges
applying
appoggiatura
appoint
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان