[اسم]

appointment

/əˈpɔɪnt.mənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 قرار ملاقات نوبت

معادل ها در دیکشنری فارسی: رانده‌وو وقت ملاقات میعاد قرار
مترادف و متضاد meeting rendezvous
appointment with somebody
قرار ملاقات با کسی
  • an appointment with my lawyer
    قرار ملاقات با وکیلم
appointment for something
نوبت برای چیزی
  • an appointment for a blood test
    نوبت برای آزمایش خون
a doctor's/dental appointment
نوبت دکتر/دندانپزشکی
to have (got) an appointment
قرار ملاقات داشتن
  • I've got a two o'clock appointment.
    من ساعت دو قرار ملاقات دارم.
to cancel an appointment
قرار ملاقات را لغو کردن
  • I canceled the appointment.
    من قرار ملاقاتم را لغو کردم.
to make an appointment (with a doctor)
نوبت دکتر گرفتن/وقت ملاقات با دکتر گرفتن
  • I'd like to make an appointment to see Doctor Evans, please.
    من می‌خواهم برای دکتر "ایواز" نوبت [وقت] بگیرم، لطفا.
to make an appointment for somebody
برای کسی نوبت گرفتن
  • She made an appointment for her son to see the doctor.
    او برای پسرش نوبت گرفت تا دکتر را ببیند.
to miss an appointment
به قرار ملاقات نرفتن
  • That's the second appointment he's missed.
    این دومین قرار ملاقاتی است که نمی‌آید.

2 انتصاب گمارش

معادل ها در دیکشنری فارسی: انتصاب
appointment as/to something
انتصاب به عنوان/در چیزی
  • 1. her recent appointment to the post
    1. انتصاب اخیر او به آن پست شغلی
  • 2. his appointment as principal
    2. انتصاب او به عنوان مدیر
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان