[اسم]

archery

/ˈɑːrtʃəri/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تیراندازی با کمان

معادل ها در دیکشنری فارسی: تیراندازی با کمان
  • 1.He took up archery eight years ago.
    1. او هشت سال پیش (ورزش) تیراندازی با کمان را شروع کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان