[اسم]

ash

/æʃ/
قابل شمارش
[جمع: ashes]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خاکستر

معادل ها در دیکشنری فارسی: خاکستر
  • 1.She wanted her ashes to be scattered at sea.
    1. او می‌خواست خاکسترش در دریا پخش شود [به دریا ریخته شود].

2 زبان‌گنجشک (درخت)

معادل ها در دیکشنری فارسی: زبان‌گنجشک
مترادف و متضاد European ash
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان