[عبارت]

at work

/æt wˈɜːk/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مشغول کار

معادل ها در دیکشنری فارسی: سر کار
  • 1.Bob’s at work on that software.
    1. "باب" مشغول کار (کردن) روی آن نرم‌افزار است.

2 مؤثر دارای تاثیر

  • 1.Researchers were convinced that one infectious agent was at work.
    1. محققان متقاعد شده بودند که یک عامل عفونی مؤثر بود [نقش مؤثر داشت].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان