[قید]

automatically

/ˌɔːt̬.əˈmæt̬.ɪ.kli/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به‌طور خودکار به‌طور اتوماتیک

معادل ها در دیکشنری فارسی: خودبخود
  • 1.The camera adjusts the light automatically.
    1. دوربین (عکاسی) نور را به‌طور خودکار تنظیم می‌کند.
  • 2.The heating switches off automatically.
    2. شوفاژ به‌صورت خودکار خاموش می‌شود.

2 به‌طور غیرارادی خودبه‌خود

مترادف و متضاد instinctively
  • 1.I automatically fell in love with her.
    1. من به‌طور غیر ارادی [خودبه‌خود] عاشق او شدم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان