[صفت]

automated

/ˈɔtəˌmeɪtɪd/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خودکار

معادل ها در دیکشنری فارسی: خودکار مکانیزه ماشینی
  • 1.The factory has a fully automated system.
    1. این کارخانه، سیستم کاملا خودکار دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان