[اسم]

babysitter

/ˈbeɪ.biˌsɪt̬.ər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پرستار بچه

مترادف و متضاد sitter
  • 1.I can't find a babysitter for tonight.
    1. نمی‌توانم برای امشب پرستار بچه پیدا کنم.
  • 2.I promised the babysitter that we'd be home by midnight.
    2. من به پرستار بچه قول دادم که قبل از نیمه‌شب خانه باشیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان