[فعل]

to backfire

/bˈækfaɪɚ/
فعل ناگذر
[گذشته: backfired] [گذشته: backfired] [گذشته کامل: backfired]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نتیجه عکس دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: نتیجه معکوس دادن
  • 1.The surprise I had planned backfired on me.
    1. شگفتانه‌ای که برنامه‌ریزی کرده بودم نتیجه عکس داد.
  • 2.Unfortunately the plan backfired.
    2. متأسفانه، نقشه نتیجه عکس داد.

2 صدا دادن موتور ماشین به خاطر انفجار درون لوله اگزوز

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان