[اسم]

bait

/beɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 طعمه

معادل ها در دیکشنری فارسی: طعمه
مترادف و متضاد decoy lure
  • 1.Eddie is a good hunter because he knows the merit of each kind of bait for the different animals.
    1. "ادی" شکارچی خوبی است زیرا مزایای هر گونه طعمه را برای حیوانات گوناگون می‌داند.
  • 2.The secret of successful trout fishing is finding the right bait.
    2. راز موفقیت در (ماهی) قزل‌آلاگیری، پیدا کردن طعمه مناسب است.
[فعل]

to bait

/beɪt/
فعل گذرا
[گذشته: baited] [گذشته: baited] [گذشته کامل: baited]

2 عمدا کسی را عصبانی کردن تحریک کردن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان