Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پختن
2 . پختن (از گرما)
3 . پختن (با گرما)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to bake
/beɪk/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: baked]
[گذشته: baked]
[گذشته کامل: baked]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پختن
(غذا) درست کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پختن
مترادف و متضاد
cook
1.Bake at 375 degrees for about 20 minutes.
1. (آن را) در دمای 375 درجه به مدت 20 دقیقه بپزید.
to bake something
چیزی پختن
I baked a cake.
من کیک پختم.
to bake something for somebody
برای کسی چیزی درست کردن
I'm baking a birthday cake for Alex.
من دارم برای "الکس" کیک تولد درست میکنم.
to bake somebody something
برای کسی چیزی درست کردن
I'm baking Alex a cake.
من دارم برای "الکس" کیک درست میکنم.
2
پختن (از گرما)
گرم شدن، زیر آفتاب سوزاندن
informal
1.The city was baking in a heatwave.
1. شهر، داشت در موجی از گرما میپخت.
2.We sat baking in the sun.
2. ما زیر آفتاب نشستیم و از گرما پختیم.
3
پختن (با گرما)
خشک کردن (با گرما)، خشک شدن (از گرما)
1.The bricks are left in the kiln to bake.
1. آجرها را در کوره میگذارند تا بپزند.
2.The bricks were baked in the sun.
2. آجرها زیر آفتاب پخته شدند.
3.The sun had baked the ground hard.
3. خورشید، زمین را سفت و خشک کرده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
baize
bait
bails
bailout
bailiwick
bake a cake
baked
baked alaska
baked beans
baked potato
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان