[فعل]

to balk

/bɔːk/
فعل ناگذر
[گذشته: balked] [گذشته: balked] [گذشته کامل: balked]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 امتناع ورزیدن مانع شدن

مترادف و متضاد refuse to move
  • 1.Many parents may balk at the idea of paying $300 for a pair of shoes.
    1. خیلی از پدر و مادرها ممکن است از پرداختن 300 دلار برای یک جفت کفش امتناع بورزند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان