[اسم]

ball

/bɔːl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 توپ کلاف، [هر چیز گرد]

معادل ها در دیکشنری فارسی: توپ گوی گلوله
مترادف و متضاد globe orb sphere
  • 1.She threw a ball at me and I caught it.
    1. او توپی پرتاب کرد و من گرفتم.
a ball of wool
یک کلاف کاموا
a tennis ball
یک توپ تنیس
کاربرد واژه ball به معنی توپ
واژه ball به معنای توپ به هر چیز گرد اطلاق می‌شود. یکی از معنی‌های ball به معنای توپ بازی است. مثلا:
"a tennis ball" (یک توپ تنیس)
واژه ball به اشیایی که شکل گردی دارند هم اشاره می‌کند. مثلا:
"a ball of wool" (یک کلاف کاموا)

2 مجلس رقص

a royal ball
یک مجلس رقص شاهانه

3 زیر انگشت بزرگ پا

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان