Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . باله (رقص)
2 . نمایش باله
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
ballet
/bælˈeɪ/
غیرقابل شمارش
1
باله (رقص)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
باله
1.Both children do ballet.
1. هر دو بچه رقص باله انجام میدهند.
ballet dancer
رقاص باله
2
نمایش باله
1.I went to see a ballet.
1. برای دیدن نمایش باله رفتم [رفتم یک نمایش باله ببینم].
توضیحاتی در رابطه با ballet
واژه ballet در این مفهوم اشاره دارد به نمایش داستانی که توسط رقاصهای باله اجرا میشود، این نمایش شامل رقص و موسیقی میشود و صحبت و گفتگو در آن وجود ندارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
ballerina
ballboy
ballast
ballad
ball-bearing
ballet dancer
ballgirl
ballhawk
ballista
ballistic
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان