Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مدام انتقاد کردن
2 . دم ماشین کسی راندن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[عبارت]
be on one's ass
/biː ˌɑːn wˈʌnz ˈæs/
1
مدام انتقاد کردن
مدام ایراد گرفتن، تحت فشار گذاشتن
culturally sensitive
informal
1.My mother has been on my ass this entire visit.
1. تمام طول این دیدار مادر از من انتقاد کرده است،
2.Sometimes you've got to be on your team's ass if you want them to get things done on time.
2. گاهی اوقات باید تیمت را تحت فشار بگذاری اگر میخواهی کارها را بهموقع انجام دهند.
2
دم ماشین کسی راندن
چسبیده به ماشین کسی راندن، پشت ماشین کسی چسبیدن
culturally sensitive
informal
1.Why is this guy on my ass when I'm already going over the speed limit?
1. چرا این یارو پشت ماشین من چسبیده است درحالی که من همین الان هم دارم از سرعت مجاز بیشتر میروم؟
تصاویر
کلمات نزدیک
make an ass of
know ass from a hole in the ground
knock around together
kiss-ass
knock about together
latch on
out the ass
pain in the ass
latch onto
put ass on the line
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان