[فعل]

to beat down

/bit daʊn/
فعل گذرا و ناگذر
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 با ضربه شکستن با چند ضربه باز کردن

2 به‌شدت تابیدن (آفتاب)

  • 1.The sun beat down on the desert sand.
    1. خورشید بر شن‌های صحرا به‌شدت می‌تابید.

3 کسی را وادار به کاهش قیمت کردن قیمت را پایین آوردن

  • 1.He wanted $8000 for the car but I beat him down to $6 000.
    1. او برای ماشین 8000 دلار می‌خواست، اما من او را وادار کردم قیمت را تا 6000 دلار کاهش دهد.
  • 2.I beat down the price to $6000.
    2. من قیمت را تا 6000 دلار پایین آوردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان