Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دوست شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to befriend
/bɪˈfrend/
فعل گذرا
[گذشته: befriended]
[گذشته: befriended]
[گذشته کامل: befriended]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
دوست شدن
1.Shortly after my arrival at the school, I was befriended by an older girl.
1. مدت کوتاهی بعد از رسیدن به مدرسه، یک دختر بزرگتر از من با من دوست شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
befoul
beforehand
before you know it
before one's time
before dark
befuddle
befuddled
beg
beget
beggar
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان