[فعل]

to befriend

/bɪˈfrend/
فعل گذرا
[گذشته: befriended] [گذشته: befriended] [گذشته کامل: befriended]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دوست شدن

  • 1.Shortly after my arrival at the school, I was befriended by an older girl.
    1. مدت کوتاهی بعد از رسیدن به مدرسه، یک دختر بزرگتر از من با من دوست شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان