[فعل]

to beg

/bɛg/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: begged] [گذشته: begged] [گذشته کامل: begged]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 التماس کردن درخواست کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: التماس کردن
مترادف و متضاد beseech implore request
  • 1.Tom begged her not to leave him.
    1. "تام" به او التماس کرد که او را ترک نکند.

2 گدایی کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: گدایی کردن
  • 1.A young woman was begging in the street.
    1. زنی جوان در خیابان گدایی می‌کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان