Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کمربند
2 . قلپ (نوشیدنی الکلی)
3 . تسمه
4 . زدن (معمولا با مشت)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
belt
/belt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کمربند
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کمربند
مترادف و متضاد
girdle
strap
to do up/fasten/tighten a belt
کمربند بستن
She fastened her belt around her waist.
او کمربندش را دور کمرش بست.
to undo/unbuckle a belt
کمربند باز کردن
1. He had eaten so much that he had to undo his belt.
1. او آنقدر خورده بود که مجبور شد کمربندش را باز کند.
2. He unbuckled his leather belt.
2. او کمربند چرمش را باز کرد.
2
قلپ (نوشیدنی الکلی)
جرعه
informal
1.I think he took a couple belts before work.
1. فکر کنم قبل از کار دو قلپ نوشیدنی الکلی خورد.
3
تسمه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تسمه
[فعل]
to belt
/belt/
فعل گذرا
[گذشته: belted]
[گذشته: belted]
[گذشته کامل: belted]
صرف فعل
4
زدن (معمولا با مشت)
informal
مترادف و متضاد
hit
to belt somebody/something
کسی/چیزی را زدن
I insulted her so she belted me.
به او توهین کردم بنابراین او من را زد.
تصاویر
کلمات نزدیک
below-the-fold
below
beloved
belongings
belonging
belt drive
belt out
belt up
beltway
beluga
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان