[صفت]

bereft

/bɪˈreft/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فاقد خالی (از)، بدون

معادل ها در دیکشنری فارسی: عاری
مترادف و متضاد deprived of
  • 1.Her room was stark and bereft of color.
    1. اتاق او بی‌روح و خالی از رنگ بود.
bereft of ideas/hope
فاقد ایده/امید

2 تنها و غمگین (به‌علت از دست دادن کسی یا چیزی)

formal
  • 1.He was utterly bereft when his wife died.
    1. وقتی همسرش فوت کرد، او به‌شدت تنها و غمگین شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان