[فعل]

to betray

/bɪˈtreɪ/
فعل گذرا
[گذشته: betrayed] [گذشته: betrayed] [گذشته کامل: betrayed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 لو دادن فاش کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: لو دادن
formal
مترادف و متضاد disclose give away reveal conceal hide
  • 1.The child's eyes betrayed his fear of the fierce dog.
    1. چشمان کودک، ترسش از سگ درنده را لو داد.
  • 2.Without realizing what he was doing, the talkative soldier betrayed his unit's plans.
    2. سرباز پرحرف بدون اینکه بفهمد چه می‌کند، نقشه‌های یگان نظامی‌اش را فاش کرد.

2 خیانت کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خیانت کردن نارو زدن
مترادف و متضاد break one's promise to cheat double-cross be loyal to
  • 1.He promised never to betray her.
    1. او قول داد (که) هرگز به او خیانت نکند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان