مترادف و متضاد
exceeding
improved
preferred
superior
ill
inferior
sick
worse
1.Are you better now?
1.
حالت الان بهتر شدهاست؟
2.She's found a better job.
2.
او شغل بهتری پیدا کردهاست.
to get better
بهتر شدن
1.
I hope you get better soon.
1.
امیدوارم زودتر بهتر شوی.
2.
The situation is getting better all the time.
2.
وضعیت همینطور دارد بهتر میشود.
to be better than ...
بهتر از ... بودن
1.
The bed was hard, but it was better than nothing.
1.
تخت خواب سفت بود، ولی بهتر از هیچی بود.
2.
The film was better than I expected.
2.
فیلم بهتر از آن چیزی بود که انتظار داشتم.
much/a lot/far better
خیلی بهتر
1.
If you cook it this way it's far better.
1.
اگر اینطوری بپزی خیلی بهتر میشود.
2.
We now have a much better understanding of the disease.
2.
ما اکنون فهم بسیار بهتری از بیماری داریم.
better still/even better
حتی بهتر/بهتر از قبل
It was even better than last year.
این حتی از سال گذشته هم بهتر بود.
کاربرد صفت better به معنای بهتر
واژه better صفت تفضیلی good است. وقتی میخواهیم از بین دو یا چند چیز درباره آن چیزی که از لحاظ کیفیت، سطح مطلوبیت و وضعیت بهتر است صحبت کنیم، از صفت better استفاده میکنیم. مثلا:
".If you cook it this way it's far better" (اگر اینطوری بپزی خیلی بهتر میشود.)
صفت better برای بیان وضعیت سلامتی هم استفاده میشود. مثلا:
".I hope you get better soon" (امیدوارم زودتر بهتر شوی.)
اگر بخواهیم دو چیز را با هم مقایسه کنیم، یعنی بگوییم آ از ب بهتر است از ساختار better با than استفاده میکنیم:
".A is better than B" (آ از ب بهتر است.)